Integrity Score 1000
No Records Found
No Records Found
حنیف الله ۱۲ سالش بود .
با خانواده ۸ نفری ، که پدرش و پدرگلان اش خادم مسجد بودن .
فقیر و تنگدستی مجبور به ترک از مکتب و همنشینی با پسران گوچه و پسران ایلا کشت باعث شود نوجوانی اش و دوان شیرنی عمرش را در اسارت و چنگ مردان پولدار سپری کرد.
در اوایل حنیف از طرف شب ها ناوقت تر به خانه می رفت ، با بهانه های اینکه امشب با بچه بازی میکردم و یا در مسجد کار زیاد بود خانواده اش را قانع می کرد . تا اینکه حنیف یک روز وقتی به طرف خانه با لباس های خونین که تومان و پیراهنش خون الود و گریان در کوچه پشت مسجد می گذشت .پسر همسایه ایشان را دیده ،هر چی از حنیف سوال کرده . که چی شده چرا لباس شما خون آلود است ولی وی هیچ جواب نداده بود تا اینکه او را به خانه شأن رسانیده ، و مادر و پدر گلان اش پیش داکتر بردنش ،
بعد از معاینات روش شده بود بالای حنیف تجاوزی جنسی صورت گرفته است،
وقتی حنیف قصه از روز های اول گفته بود ،
در اوایل با پسر ها گوچه شب کشتی و دزدی میکردن تا اینکه در محافل که بچه های گلان تر از سن اش جمع میشوند رقص و بازی ، با انها آشنا شده بود . تا اینکه به حنیف پیشنهاد پولی نقدی کرد اگر در هر محفل با لباسی زنانه رقص کند در بدلش پول میدهیم.
وی بخاطر فقر و دست تنگی پیشنهاده انها را قبول کرده ، از رقص تا وی به هدف خوش گذرانی و هوسرانی به عنوان بچه در محافل شخصی و گاهی هم برای فرونشاندن غرایض جنسی شان استفاده میکردند..
دامه در پست بعدی